نیایشنیایش، تا این لحظه: 14 سال و 3 روز سن داره

نیایش عشق مامان و بابا

روز معلم

عشقم  امسال اولین سالیه که شما روز معلم رو  درک کردی چیه. توی مهد عمو موسیقی  بهتون گفته بوده روز معلم در پیشه ... توام به من گفتی برای مربیت کادو بخرم، منم شما رو بردم و باهم برای خانم مربیت یه شال خوگشل خریدیم. بعدشم باهم کادو کردیم و فردا می بریش برا خانمتون. نفسم هر کاری که می کنم فقط برای خوشحالی تو ...
12 ارديبهشت 1393

مهد کودک

بلاخره بابا راضی شد که تو بری مهد ....خیلی دنبال مهد گشتم و بلاخره مهد سلام کوچولو رو انتخاب کردیم. از 6 اردیبهشت 1393 نیایش من هم به مهد می ره. الان یک هفته است که خدا رو شکر بدون هیچ مشکلی می ری مهد عزیزم. بی نهایت بابت این موضوع خدا رو شکر می کنم. البته تو هم خیلی ام راضی هستی .... آرزوی منم خوشخالی و موفقیت تو عزیزدلم. ...
12 ارديبهشت 1393

تولد 4 سالگیت مبارک

نفسم امسال برای تولدت خیلی ذوق می کردی. منم تصمیم گرفتم برات تولد بگیرم . خلاصه چند تا از دوستان و فامیل رو که بچه داشتند رو دعوت کردیم بعد دوتایی رفتبم بازار و وسایل و تزیینات تولدت رو خریدیم. برای دوستات هم جامدادی و لوازم تحریر به عنوان گیفت خریدیم که بهشون بدی تا از تولدت یادگاری داشته باشن.... و جشن تولدت با تم کیتی برگزار شد..... تو خیلی بهت خوش گذشت ....منم با دیدن شادی تو همه خستگیام در رفت....دوست دارممممممممم حتما عکسات میذارم عزیزم ...
12 ارديبهشت 1393

نوروز 93

عید شما مبارک خانم گلم امسال برا اومدن عید لحظه شماری می کردی، برای همین منم می خواستم تک تک این لحظات برات خاطره بشه، تصمیم گرفتم سفره هفت سین و با کمک مستقیم شما درست کنم. با هم سبزه کاشتیم...شما تخم مرغ رنگ کردی یا به قول خودت طراحی کردی...ماهی قرمزها رو خودت انتخاب کردی و یه شمع اسب هم برای سال اسب خریدی و  در آخر هم سفره هفت سین رو بابا و من و شما چیدیم.( عکسا رو برات می ذارم) لحظه تحویل سال خیلی برای سلامتی هممون و رسیدن به خواسته هامون دعا کردم که شما در اولویت بودی. روزهای عید رو هم به دید و بازدید طی کردیم که تو خیلیییییی عید دیدنی رو دوست داشتی و بهت خوش می گذشت....تا امروز که ١٢ فروردین بود و سه تایی رفتیم برج میلاد ...
13 فروردين 1393

بدون عنوان

امروز ٥ اسفند ١٣٩٢ نیایش عزیزم، الان وبلاگت رو که دیشب برات ساختم رو دیدی....خیلی خوشت اومد و ذوق کردی  حالا پیشم نشستی و دارم برات می نویسم. همش می گی: می خوام برات مبلاک(وبلاگ) کنم   عشقم حسابی کنجکاو و خانم شدی هااااااا. این روزها مشغول خونه تکانی هستم البته با کمک های بی دریغ شما ولی کلا با همه شیطونی هات احساس می کنم که همدم و مونسم شدی. دخترم دوست دارم ...
5 اسفند 1392

شروعی دوباره

نیایش عزیزم ، وقتی ٣ ماهت بود توی این سایت برات وبلاگ ساختم ولی به خاطر مشغله های زیادی که داشتم نشد برات مطلب بزارم، ولی از امشب به امید خدا دوباره شروع می کنم. می خواستم از به دنیا اومدنت تا حالا بنویسم ولی می ترسم اتفاقات روزانه رو از قلم بندازم. به خاطر همین هر وقت که فرصتی پیش اومد از گذشته هم می نویسم . عاشقتممممممم......   ...
5 اسفند 1392
1